دو ماهگی
دختر کوچولوی مامان دوماهگیت مباااااااااااارک دیروز برای واکسن دو ماهگیت با مامان جون رفتیم درمانگاه . بابایی هم یه چند لحظه ای اومد زود رفت چون باید میرفت سر کار.وقتی نوبت مون شد که بریم واکسنت رو بزنیم من آمادت کردم و به مامان جون گفتم پات رو بگیرن چون خودم نمیتونستم اینکا رو بکنم الهی بمیرم برات خیلی گریه کردی بعدش هم رنگت پرید خیلی ترسیدیم خانم دکتر گفت یه چند لحظه بشینیم بعد که حالت بهتر شد بریم خدا روشکر زود خوب شدی اومدیم خونه تا ظهر هم خوب بودی ولی ظهر به بعد دیگه داشتی کم کم تب میکردی که به بابایی زنگ زدم که زودتر بیاد و برات قطره استامینوفن بگیره . وقتی خوردی خدا روشکر بهتر شدی ولی از دیشب تا حالا هر ...
نویسنده :
مامان
12:36