خاطره زایمان
ادامه ی پست قبلی دکتر بیهوشی بهم گفت که میخواد از کمر به پایین بیهوشم کنه منم اصرار داشتم که بیهوش کامل بشم از یه لحاظ دوست داشتم که وقتی به دنیا میای صدای گریه ات رو بشنوم وهمون لحظه ببینمت ولی چون عوارض این بیهوشی هم زیاده هر چی گفتم که نکنه قبول نکرد و میگفت که چون شام خوردم نمیتونن بیهوش کاملم بکنن . منم به ناچار قبول کردم وقتی آمپول بیهوشی رو بهم زد یه چند دقیقه که شد بهم گفت پاهام رو تکون بدم منم تکون دادم یه خورده دیگه صبر کردن ولی من بازم پاهام حس داشت و جای تیغ جراحی رو کامل حس میکردم که دکتر بیهوشی گفت مجبوریم دیگه بیهوش کامل کنیم وقتی بهوش اومدم حدود ساعت 11 شب بود و منم تو ICU کلی التماس و داد وبیداد (که البت...
نویسنده :
مامان
12:41