زهرازهرا، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره
زهرازهرا، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره
زهرازهرا، تا این لحظه: 9 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

سرباز کوچولو

این روزهای من3

سلام نفس مامان عزیزم ببخشید که دیر به دیر میام و مینویسم برات .دلیلش هم اینکه اصلا حالم خوب نیست روزهای خیلی خوبی رو پشت سر نمیگزارم.ولی از خدا میخوام که تو صحیح و سالم باشی نفسمممممممممم منو و بابایی خیلییییییییییی دوست داریم. ...
1 مرداد 1393

این روزهای من2

سلام عروسک مامان خوبی فدات شم؟ هفته ی پیش رفتم پیش مامای همراه که زن عمو سعیده معرفی کرده بودن.خیلی ازش خوشم اومد خیلی خوش برخورد مهربون بود.اون برام کلی آزمایش نوشت و بهم پیشنهاد کرد که دکترم رو عوض کنم منم قرار شد ازمایش ها رو انجام بدم و این دفعه برم پیش یه دکتر دیگه .از چند نفر در مورد کار دکتری که بهم معرفی کرده بود پرسیدم هیچ کس ازش خبری نداشت که دیگه به خاله ملیحه گفتم بره از تو بیمارستان از همکارای بخش زایمان از کار خانم دکتر بپرسه که اونها همه گفتن بودن که دکتر خوبیه.خلاصه اینکه دیگه دوشنبه ای که گذشت رفتم ازمایش که خداروشکر مشکلی نداشتم همش میترسیدم که قندم بالا باشه و یهو قند حاملگی بگیرم که...
16 تير 1393

این روز های من1

سلام عزیزم خوبی عسلم ؟ من دیروز اخرین امتحانم رو هم دادم خداروشکر این ترمم به خوبی تموم شد ولی به جز دوتا امتحان اولم که خیلی حالم بد بود و قرار نبود اصلا برم امتحان بدم ولی بقیه رو دیگه خداروشکر حالم بهتر شده بود  تقریبا میشه گفت که همه رو خوب دادم ولی برا زبان تخصصی خیلی میترسم دعا کن برام مامانی که دیگه نخواسته باشم ترم بعد بگیرم. منو و بابایی خیلی دوست داریم خوشکلم   ...
31 خرداد 1393

اولین سونوگرافی

سلام عزیز دل مامان دیروز وقت دکتر داشتم عسل مامان با کلی استرس رفتم دکتر چون باید سونو میشدم و معلوم میشد که قلب کوچولوت تشکیل شده یا نه  . دقتی خوابیدم روی تخت مطب و اماده شدم برای سونو خیلی حالم بد بود ولی همین که خانم دکتر گفت که قلب تشکیل شده و بچه ات سالمه انگار همه ی دنیا رو بهم دادن خیلی خوشحال شدم.و خدارو شکر کردم اینقد که کلی سوال داشتم از خانم دکتر که قرار بود بپرسم ولی دیگه یادم رفت . اینم اولین عکس از تو کوچولوی خوشکلم خدایا توکل کردم به اسم اعظمت و مطمئنم بهترین ها رو برایم در نظر گرفته ای...  خدایا دیروز که قلب فرزندم می تپید و از سلامتی اش تا حدودی خیالم راحت شد ه...
22 خرداد 1393

مامانی و بابایی

در ادامه... برای اینکه از بودنت مطمئن بشیم. شنبه سوم خرداد با بابایی رفتیم درمانگاه و آزمایش خون دادم. که تقریبا ساعت 10 صبح بود که خاله وجیهه‌ات زنگ زد و گفت که آزمایش مثبت است. منم زنگ زدم به بابایی و این خبر خوش رو بهش دادم. بابایی هم ظهر با یه جعبه شیرینی اومد خونه مامان جونت (مامان من). ششم خرداد دوباره رفتم دکتر. برای اینکه هم پرونده تشکیل بدم و هم اینکه دکترت مشخص بشه وتو این 9 ماه برم پیشش و تحت نظر اون باشم. دکتر بهم گفت که باید تا دو هفته دیگه که قراره قلب شما تشکیل بشه من استراحت کامل کنم و مواظب خودم باشم. اما چون سرما هم خوردم 4 روز کامل همه اش خوابیدم و تو این چند روز هم اصلا حالم خوب نبود؛ و...
14 خرداد 1393

مامانی و بابایی

سلام عزیزم این تقریباً اولین پستی هست که خودم دارم برات می‌نویسم. عزیزدلم! خیلی خوشحالم که خدا تو رو بهمون داد. الآن تقریباً  دو هفته است که می دونم که تو رو دارم. برای همین می خوام خاطره اون روزی که اومدن تو رو فهمیدیم رو برات تعریف کنم. می خوام از اولین خاطره مشترک بین من و تو بابایی حرف بزنم. پس باید کمی صبور باشی تا برات خاطره رو تعریف کنم. عزیز دلم که تو باشی! امسال که به اعتکاف رفتم اصلا حالم خوب نبود.من رو گذاشته بودن مسؤل انتظامات برای همین هر وقت که کارم تموم می‌شد می‌اومدم و می‌خوابیدم. حس و حال زیاد خوبی نداشتم. همین هم باعث شد که دو تا از دوستام که درجری...
14 خرداد 1393

مناجات با امام زمان(عج)

  ای امام زمان،ای امام خوبی ها،سلام آقا جان سلامی از یک شیعه روسیاه و خجالت زده . آقای من ، بهانه ی زندگی ام تویی،بهانه ی همه چیز . ای کاش همیشه یادم بود. اما آقا حالا که یادم هست که بهانه همه چیز تویی یادم باش. حالا که میخواهم برایت یک سرباز کوچک بیاورم. می خواهم خیالت را راحت کنم که مال خود خود خود توست و می خواهم و می خواهم خیالم را راحت کنی (از همین حالا)که خریدارش جز خود خود خودت کس دیگری نیست. آقا جان حالا که یادت هستم به یادم باش. حالا که میخواهم برایت یک سرباز بیاورم. آقا جان می دانم! سرباز نیاز به فرمانده دارد.نیاز به امام و رهبر دارد؛ و گرنه هیچ وقت سرباز خوبی نیست، ول و وار است، نظام حامی اش ن...
4 ارديبهشت 1393