مامانی و بابایی
در ادامه...
برای اینکه از بودنت مطمئن بشیم. شنبه سوم خرداد با بابایی رفتیم درمانگاه و آزمایش خون دادم. که تقریبا ساعت 10 صبح بود که خاله وجیههات زنگ زد و گفت که آزمایش مثبت است. منم زنگ زدم به بابایی و این خبر خوش رو بهش دادم. بابایی هم ظهر با یه جعبه شیرینی اومد خونه مامان جونت (مامان من).
ششم خرداد دوباره رفتم دکتر. برای اینکه هم پرونده تشکیل بدم و هم اینکه دکترت مشخص بشه وتو این 9 ماه برم پیشش و تحت نظر اون باشم. دکتر بهم گفت که باید تا دو هفته دیگه که قراره قلب شما تشکیل بشه من استراحت کامل کنم و مواظب خودم باشم. اما چون سرما هم خوردم 4 روز کامل همه اش خوابیدم و تو این چند روز هم اصلا حالم خوب نبود؛ ولی شکرخدا از دیروز حالم داره کم کم بهتره میشه.
سعی میکنم از این به بعد بیشتر برات بنویسم دلبندم.
دوست دارم عزیزم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی