زهرازهرا، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره
زهرازهرا، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره
زهرازهرا، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

سرباز کوچولو

اولین سونوگرافی

سلام عزیز دل مامان دیروز وقت دکتر داشتم عسل مامان با کلی استرس رفتم دکتر چون باید سونو میشدم و معلوم میشد که قلب کوچولوت تشکیل شده یا نه  . دقتی خوابیدم روی تخت مطب و اماده شدم برای سونو خیلی حالم بد بود ولی همین که خانم دکتر گفت که قلب تشکیل شده و بچه ات سالمه انگار همه ی دنیا رو بهم دادن خیلی خوشحال شدم.و خدارو شکر کردم اینقد که کلی سوال داشتم از خانم دکتر که قرار بود بپرسم ولی دیگه یادم رفت . اینم اولین عکس از تو کوچولوی خوشکلم خدایا توکل کردم به اسم اعظمت و مطمئنم بهترین ها رو برایم در نظر گرفته ای...  خدایا دیروز که قلب فرزندم می تپید و از سلامتی اش تا حدودی خیالم راحت شد ه...
22 خرداد 1393

مامانی و بابایی

در ادامه... برای اینکه از بودنت مطمئن بشیم. شنبه سوم خرداد با بابایی رفتیم درمانگاه و آزمایش خون دادم. که تقریبا ساعت 10 صبح بود که خاله وجیهه‌ات زنگ زد و گفت که آزمایش مثبت است. منم زنگ زدم به بابایی و این خبر خوش رو بهش دادم. بابایی هم ظهر با یه جعبه شیرینی اومد خونه مامان جونت (مامان من). ششم خرداد دوباره رفتم دکتر. برای اینکه هم پرونده تشکیل بدم و هم اینکه دکترت مشخص بشه وتو این 9 ماه برم پیشش و تحت نظر اون باشم. دکتر بهم گفت که باید تا دو هفته دیگه که قراره قلب شما تشکیل بشه من استراحت کامل کنم و مواظب خودم باشم. اما چون سرما هم خوردم 4 روز کامل همه اش خوابیدم و تو این چند روز هم اصلا حالم خوب نبود؛ و...
14 خرداد 1393

مامانی و بابایی

سلام عزیزم این تقریباً اولین پستی هست که خودم دارم برات می‌نویسم. عزیزدلم! خیلی خوشحالم که خدا تو رو بهمون داد. الآن تقریباً  دو هفته است که می دونم که تو رو دارم. برای همین می خوام خاطره اون روزی که اومدن تو رو فهمیدیم رو برات تعریف کنم. می خوام از اولین خاطره مشترک بین من و تو بابایی حرف بزنم. پس باید کمی صبور باشی تا برات خاطره رو تعریف کنم. عزیز دلم که تو باشی! امسال که به اعتکاف رفتم اصلا حالم خوب نبود.من رو گذاشته بودن مسؤل انتظامات برای همین هر وقت که کارم تموم می‌شد می‌اومدم و می‌خوابیدم. حس و حال زیاد خوبی نداشتم. همین هم باعث شد که دو تا از دوستام که درجری...
14 خرداد 1393

مناجات با امام زمان(عج)

  ای امام زمان،ای امام خوبی ها،سلام آقا جان سلامی از یک شیعه روسیاه و خجالت زده . آقای من ، بهانه ی زندگی ام تویی،بهانه ی همه چیز . ای کاش همیشه یادم بود. اما آقا حالا که یادم هست که بهانه همه چیز تویی یادم باش. حالا که میخواهم برایت یک سرباز کوچک بیاورم. می خواهم خیالت را راحت کنم که مال خود خود خود توست و می خواهم و می خواهم خیالم را راحت کنی (از همین حالا)که خریدارش جز خود خود خودت کس دیگری نیست. آقا جان حالا که یادت هستم به یادم باش. حالا که میخواهم برایت یک سرباز بیاورم. آقا جان می دانم! سرباز نیاز به فرمانده دارد.نیاز به امام و رهبر دارد؛ و گرنه هیچ وقت سرباز خوبی نیست، ول و وار است، نظام حامی اش ن...
4 ارديبهشت 1393

مناجات

خدایا سلام نمی دانم از کجا شروع کنم. حرف برای گفتن زیاد است .این مدت خیلی با خودم فکر کرده ام که از تو چه بخواهم و در همچون لحظه ای چه بگویم و چه درخواستی داشته باشم و چه بکنم. خدایا من به تو ایمان کامل دارم !شاید پاره ای از اوقات ایمانم را از دست داده ام ، اما بی تعارف مومن به خدایی و وحدانیت توام . حمد و سپاس مخصوص ذات احدیت توست. خدایا من به پیامبرت ، خاتم انبیاء محمد مصطفی صلی الله علیه و آله ایمان دارم که درود تو بر او و اهل بیت پاک اوباد و امید است که با ایشان ما را محشور گردان. خدایا به من عمر و حیاتی دادی که آمیزه ای بوده است از عبادت و گناه. عبادت ها کم و ناچیز بوده است اما به کرمت ...
28 بهمن 1392

نذر نامه

یا صاحب الزمان ! فرزندم............ را نذر قيام تو ميكنم!او را براي ظهور نزديكت برگزين و حفظ كن.   ...
28 بهمن 1392